عروسی دعوت بودیم خاله وقت آرایشگاه داشت و شما خواب بودی قرار بود من هم آرایشگاه بروم می دانستم اگر بهت دست بزنم بیدار می شوی به همین خاطر از خانه بیرون نرفتم تا بیدار شوی اما تو دو ساعت و نیم خوابیدی و دیگر وقت نبود می خواستم با کمک خاله فاطمه موهایم را درست کنم دقیقا وقتی آماده شده بودیم از خواب بیدار شدی و گریه زاری راه انداختی گرسنه بودی سوپی که پحته بودم به آرامی خوردی دیر شده بود نماز خواندم باید بین آرامش پسر،غذاخوردنش و استراحتش ، و رسیدگی به ظاهر خودم یکی را انتخاب می کردم و اولی انتخاب شد نرسیدم حتی موهایم را شانه کنم عروسی که رفتیم مکان به نحوی بود که هیچ کس نتوانست روسری اش را در بیا...